قصد دارم در این وبلاگ به طغیان هیجانات و عقده های تاریخی ایرانیان به طور مستمر بپردازم.
اولین پست را به اولین شاه قاجار اختصاص میدهم. مطالب این پست به نوشته های مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانی روی دارد و قابل بررسی در کتابهای ایشان میباشد. روح بزرگشان در آغوش خدا.

زمانی که آقا محمدخان قاجار کرمان را در محاصره قرار داده بود وضعیت مردم بسیار فجیع بود. به طوریکه سربازان اجازه رد و بدل حتی یک پر کاه را نمیداند. بعضی از طوایف با حاکم کرمان(لطفعلی خان) متحد بودند و مردم شهر هم تا وقتی نان و نوایی داشتند از خود دفاع میکردند و گاهی زد و خوردی هم در میگرفت. بچه ها و گاهی زنها بر فراز برج و بارو این تصنیف را با آهنگ میخواندند:
آق مم خان اخته
تا کی زنی شه
فای میگیره با تخته
قدت می آد رو تخته
این هفته نه، اون هفته!

وقتی شهر توسط آقامحمدخان باز شد، فجیع ترین جنایت ها صورت گرفت. سربازها به هیچکس حتی کودکان و دختران و پیر جماعت رحم نمیکردند و البته ناگفته نماند خود آقامحمدخان دست سربازهایش را برای هتک حرمت باز گذاشته بود. تنها زمانی این کشتار و بی رحمی و البته عقده نهفته آقامحمدخان خاموش شد که مردم برای نجات به خانه سیدعلویه پناه برده بودند. او سیدی مورد احترام بود و در ابتدا توهینی به او صورت نگرفت. گویند آنقدر زن و مرد به خانه او پناه برده بودند که از تنگی جا به چوبهایی که در داخل دیوار برای نشستن کبوتران گذاشته بودند آویزان میشدند. سید علویه شال سبز خود را به گردن انداخت و قرآنی به دست گرفت و هنگامی که آقامحمدخان از برابر خانه اش میگذشت بیرون آمد و گفت: یا به آبروی این قرآن مردمی که به خانه ام پناه آورده اند را ببخش یا مرا بکش.
آقامحمدخان فریاد زد: سید، این قرآن ده روز پیش هم در خانه تو بود یا نه؟ میبایست آنرا برداری ببری میان مردم و بگویی: مردم به این قرآن خودتان را در معرض تلف قرار ندهید و بیخود نفوس و اموال را ضایع نکنید.
آنگاه خشمگین خود جلو آمده، شمشیر را از کمر کشید و شکم آن سید بینوا را درید. آنچنانکه امعا و احشا او بر خاک کوچه ریخت. میگویند بعد از دیدن این منظره رعشه ای بر اندام آقامحمدخان افتاد و فریاد زد:بس است، دیگر مردم را نکشید.
سپس عفو عمومی داده شد.
آقامحمدخان در دستگاه حکومتی زندیه ذکوریتش ضایع شد. از زمانی که این اتفاق افتاد باید پیش بینی چنین پیشامدهایی میشد. وقتی هویت جنسی انسانی پایمال شود، وضع از یک خشم ساده فجیع تر میشود. تمام این خرابی ها ریشه در عقده جنسی شخص آقامحمدخان دارد. بنابراین زایل شدن مردانگی او توسط شاهان زندیه، و طعن و لعن و هجو مردم کرمان، خود عامل افسارگسیختگی این عامل روانی میشود. دامن زدن به نارسایی های جسمی، خصوصا جنسی، در تاریخ ایران فاجعه است. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جليل سبحاني آنتی اسکالانت شرکت دارکوب ارائه دهنده انواع طراحی رستوران و طراحی ویلا وبلاگ اذرخش مشاوره تلفنی تحصیلی Jackie Amanda